یاهو ...
شوق تمنا – کمال انقطاع
... دیگر نمی خواهم زنده بمانم . من محتاج نیست شدنم . من محتاج توام . خدایا ! بگو ببارد باران ؛ که کویر شوره زار قلبم سالهاست که سترون مانده است . من دیگر طاقت دوری از باران را ندارم .
خدایا ! دیگر طاقت ماندن ندارم ، بگذار این خشک زار وجودم ، این مرده قلب من دیگر نباشد ! بگذار این دیدگان دیگر نبینند . بس است هر چه دیده اند . بگذار این گوشهای صم دیگر نشنوند . بس است هر چه شنیده اند . بگذار این دست و پا ها دیگر حرکت نکنند . بس است هر چه جنبیده اند .
خدایا ! وست دارم ، تنهای تنها بیایم ، دور از هر کثرتی ؛ دوست دارم گمنام گمنام بیایم ، دور از هر هویتی .
خدایا ! اگر بگویی : لیاقت نداری ، خواهم کفت : لیاقت کدام یک از الطاف تو را داشته ام ؟!
خدایا ! دوست دارم سوختن را ؛ فنا شدن ، از همه جا جاری شدن ، به سوی کمال انقطاع روان شدن ... .
کتاب حرمان هور
"دست نوشته های شهید احمد رضا احدی"














