
خرمشهـر ، ای سـرودِ روشـنِ بـارانـی ،
سلام بـر شقـایقهـای نگاهـت ،
که شکوفـه ها را ، بـه دلهـای گـُر گرفتــه پیــونـد مـیزنــد...
سلام بـر غـربتِ لحظه هـای نیـایشت .
سـلام بـر سرخـی خـاطرات و خلـوصـت .
سـلام بـر تنهـایی لحظـه های آسمـانی شـدنت .
سلام بـر خـاکـریزهـایی کـه در سکـوت
پـا بـه پـای راز و نیـاز شبـانـه ات اشک مـی ریختنــد .
سـلام بـر تـو که غـریب بـودی و هنـوز هـم غبـارِ غـربت ،
دیـوارهـای تـرک خوردهء دلت را ،
از آنِ خـود کـرده اسـت ....












